زمينهها و دلايل آغاز جنگ
از زمان به قدرت رسيدن حزب بعث در عراق در سال ۱۹۶۸ ميلادي، عراقيها روياي رهبري جهان عرب را در سر ميپروراندند. از سال ۱۹۷۳ تا ۱۹۸۰ درآمدهاي نفتي عراق افزايش يافت.[۷] اين موضوع به عراق كمك ميكرد تا خلاء ناشي از مرگ جمال عبدالناصر در صدر رهبري اعراب را پر كنند. زيرا مصر پس از پيمان كمپ ديويد نفوذ خود در ميان اعراب را از دست داده بود.[۸]
در جريان اعمال حاكميت ايران بر جزاير سهگانه تنب بزرگ، تنب كوچك و ابوموسي عراق روابط ديپلماتيك خود را با ايران قطع كرد و از اتحاديه عرب خواست تا آنان نيز چنين كنند. درخواستي كه از سوي اتحاديه عرب رد شد. عراق همچنين اعتراض رسمياي به سازمان ملل نوشت كه توسط اين سازمان ناديده گرفته شد. عراقيها كه از همه جا سرخورده شدند، دست به اخراج ۷۰۰۰۰ ايراني ساكن عراق زدند. در سال ۱۹۷۴ تنش در روابط دو كشور به اوج خود رسيد و درگيريهاي نظامي مرزي پراكنده كمكم به جنگي تمام عيار تبديل شد. تنش به قدري بالا گرفت كه كورت والدهايم دبيركل سازمان ملل متحد ناچار به مداخله و اعزام نماينده ويژه به مرزهاي دو كشور شد. نتيجه گزارش اين نماينده منجر به صدور قطعنامه ۳۴۸ شوراي امنيت شد كه در آن طرفين ملزم به حل اختلاف مرزي ميان خود شدند.[۹]
در پيماننامه ۱۹۷۵ الجزاير ايران بهطور ضمني پذيرفت كه در ازاي رفع اختلافات مرزي آبي در اروندرود بر اساس خط تالوگ، دست از حمايت از كردهاي عراق بردارد. اين نقش را بعدها اسرائيل به تنهايي در برابر كردها برعهده گرفت.[۱۰] بنابراين عراق كه در طول سالهاي بعد سياستهاي ضدغرب و ضدصهيونيستي را تبليغ ميكرد،[۷] در سال ۱۹۸۰ و پس از سقوط شاه
زمينهها و دلايل آغاز جنگ
از زمان به قدرت رسيدن حزب بعث در عراق در سال ۱۹۶۸ ميلادي، عراقيها روياي رهبري جهان عرب را در سر ميپروراندند. از سال ۱۹۷۳ تا ۱۹۸۰ درآمدهاي نفتي عراق افزايش يافت.[۷] اين موضوع به عراق كمك ميكرد تا خلاء ناشي از مرگ جمال عبدالناصر در صدر رهبري اعراب را پر كنند. زيرا مصر پس از پيمان كمپ ديويد نفوذ خود در ميان اعراب را از دست داده بود.[۸]
در جريان اعمال حاكميت ايران بر جزاير سهگانه تنب بزرگ، تنب كوچك و ابوموسي عراق روابط ديپلماتيك خود را با ايران قطع كرد و از اتحاديه عرب خواست تا آنان نيز چنين كنند. درخواستي كه از سوي اتحاديه عرب رد شد. عراق همچنين اعتراض رسمياي به سازمان ملل نوشت كه توسط اين سازمان ناديده گرفته شد. عراقيها كه از همه جا سرخورده شدند، دست به اخراج ۷۰۰۰۰ ايراني ساكن عراق زدند. در سال ۱۹۷۴ تنش در روابط دو كشور به اوج خود رسيد و درگيريهاي نظامي مرزي پراكنده كمكم به جنگي تمام عيار تبديل شد. تنش به قدري بالا گرفت كه كورت والدهايم دبيركل سازمان ملل متحد ناچار به مداخله و اعزام نماينده ويژه به مرزهاي دو كشور شد. نتيجه گزارش اين نماينده منجر به صدور قطعنامه ۳۴۸ شوراي امنيت شد كه در آن طرفين ملزم به حل اختلاف مرزي ميان خود شدند.[۹]
در پيماننامه ۱۹۷۵ الجزاير ايران بهطور ضمني پذيرفت كه در ازاي رفع اختلافات مرزي آبي در اروندرود بر اساس خط تالوگ، دست از حمايت از كردهاي عراق بردارد. اين نقش را بعدها اسرائيل به تنهايي در برابر كردها برعهده گرفت.[۱۰] بنابراين عراق كه در طول سالهاي بعد سياستهاي ضدغرب و ضدصهيونيستي را تبليغ ميكرد،[۷] در سال ۱۹۸۰ و پس از سقوط شاه، سياست ايراني ستيزي را در دستور كار عراقيها قرار داد. صدام متوجه خلاء ناشي از سقوط شاه ايران به عنوان ژاندارم خليج فارس شده بود و تلاش داشت تا نقشي كه پيش از آن محمدرضا پهلوي ايفا ميكرد را برعهده گيرد.[۸] او براي اينكار نياز به مرز آبي كافي و تسلط بر خليج فارس داشت.[۱۱][۱۲] عراق از زمان عبدالكريم قاسم، خوزستان را بخشي از عراق ميدانست كه توسط حكومت عثماني به ايران تقديم شده بود و به همين دليل از تجزيه طلبان خوزستان حمايت ميكرد. حمايتي كه با قرارداد الجزاير براي مدتي متوقف شده بود؛ ولي تحركات تحريك آميزي چون نمايش نقشه منطقه كه در آن خوزستان «عربستان» ناميده شده و بخشي از خاك عراق بود از تلويزيون بصره ادامه داشت.[۱۳] به گفته جيمز بيل، دليل اصلي شروع جنگ و مناقشات سياسي قبل از آن را به طور كلي ميتوان در «تسلط يافتن بر خليج فارس» دانست. تحقق اين هدف براي مصر و عربستان سعودي و ساير شيخ نشينهاي منطقه چندان ناخوشايند نبود.[۱۴] سفير عراق در لبنان در ۱۲ آبان ۱۳۵۸ در مصاحبه با روزنامه النهار بيروت گفت:[۱۵]
بهبود شرايط با ايران منوط به تحقق ۳ شرط اصلي است: ۱-تجديدنظر در پيمان نامه۱۹۷۵ الجزاير درباره اروند رود ۲-اعطاي خودمختاري به عشاير كرد و بلوچ و عرب ۳-خروج نيروهاي نظامي ايران از جزاير سهگانه ايراني مورد مناقشه و سراسر خليج فارس
صدام حسين مدعي بود كه نظام بعثي از همان ابتداي انعقاد قرارداد مرزي ۱۹۷۵ در زمان شاه، خود را مغبون ميديده.[۱۶] به نظر ميرسد كه باور عمومي در ميان مقامات عراق اين بود كه پس از انقلاب، ايران دچار ضعف شده و براي عراق فرصت مناسبي فراهم آورده تا توازن قبلي قوا در خليج فارس را با يك حمله نظامي برهم زده و همزمان راهحل جديدي براي مشكلات عراق با شيعيان جنوب و كردهاي شمال اين كشور جلوي پاي آنان بگذارد.[۱۷] از سوي ديگر تنها دو ماه پيش از آغاز جنگ، صدام حسين و زيبيگنيو برژينسكي در عمان با يكديگر ديدار كردند. باور بني صدر اين بود كه برژينسكي در اين ملاقات به صدام اطمينان داده كه ايالات متحده مخالفتي با الحاق خوزستان به عراق ندارد.[۱۸]
پس از وقوع انقلاب ۱۳۵۷، عراق برخي ناآراميهاي سياسي را زير سر سيد محمد باقر صدر و با حمايت و تشويق ايران ميدانست. صدام حسين، از وجود يك همسايه انقلابي شيعه در مرزهاي شرقي خود احساس خوبي نداشت.[۱۹] رهبران ايران نيز رسماً اعلام ميكردند كه به سياست صدور انقلاب ايران به ساير كشورها ميانديشيدند.[۲۰] روحالله خميني معتقد به صدور انقلاب اسلامي به ديگر ملل بود و در نخستين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي (۲۲ بهمن ۱۳۵۸) اظهار داشت:[۲۱]
ما انقلابمان را به تمام جهان صادر ميكنيم
عراق مدعي بود كه وارد يك جنگ دفاعي شده و از حق مشروع خود براي دفاع از حاكميت و تماميت ارضي و بازپسگيري اراضي خود با توسل به زور استفاده ميكند. آنها معتقد بودند كه حكومت ايران تمام راههاي حل مسالمتآميز اختلافات دو كشور را مسدود كردهاست. پيش از آغاز يورش بارها ايران را به اقدامات تجاوزگرانه نسبت به عراق و دخالت در امور داخلي خود از جمله حمايت از حزب غيرقانوني الدعوه ميكردند. رهبران ايران هم در بخش عربي راديو دولتي اين كشور به بدگويي شديد از حكومت بعث عراق پرداخته و آن را يك حكومت ضد اسلامي و دستنشانده قدرتهاي امپرياليستي معرفي ميكردند. حكومت عراق نيز متهم ميشد كه به اقدامات تجاوزگرانه از جمله حمايت علني از شورشيان جداييخواه در خوزستان و قول كمك به آنها براي آزادي «عربستان»، نامي كه حكومت عراق بر اين استان نهاده بود، ميپردازد و دريادار احمد مدني استاندار وقت خوزستان گفته بود كه عراق براي شورشيان سلاح ارسال ميكند. در چندين مورد حتي نيروهاي عراق حملاتي را به شهرهاي مرزي ايران ترتيب دادند كه يكي از آنها يورش به شهري در كردستان ايران در ژوئن ۱۹۷۹ و ديگري به شهر صالحآباد در جنوب بود كه چندين كشته به جا گذاشت. در نيمه اول سال ۱۹۸۰ (زمستان ۵۸ و بهار ۵۹) چندين درگيري مرزي ديگر هم بين دو كشور رخ داد.[۳]
با اين وجود يكسال پيش از جنگ، آمريكا دولت مهدي بازرگان را از احتمال بروز جنگ باخبر كرده بود. مقامات آمريكايي گزارش دادند:
مانورهايي با حضور مشترك يگانهايي مختلف و تمرينهايي براي گسيل و حركت سريع يگانهايي بزرگ در مسير شطالعرب (اروند رود) رودي كه مشخصكننده جنوبيترين بخش مرز ميان عراق و ايران است، در جريان است. عراق همچنين مقادير عظيمي ابزارآلات و تمهيدات جنگي را در اين منطقه دارد جاساز ميكند، اين ابزارآلات و تمهيدات را پنهان و استتار ميكند، و مشغول اجراي طرحهاي مهندسي نظامياي است كه حمله به ايران را برايش تسهيل خواهند كرد.[۲۲]
اختلافات مرزي
مهمترين اختلاف مرزي دو كشور يك اختلاف كهنه بر سر وضعيت اروند رود بود. قسمت انتهايي شط العرب يا اروند رود مرز دو كشور را تشكيل ميدهد. دولت عراق معتقد بود كه مرز دو كشور بايستي بر اساس مفاد قرارداد قسطنطنيه ۱۹۱۳ تعيين شود اما ايران مرز دو كشور را خط تالوگ يعني عميقترين قسمت رودخانه ميدانست. دو كشور يك بار در سال ۱۹۳۴ اختلاف خود را به جامعه ملل ارجاع دادند اما توافقي حاصل نشد. در سال ۱۹۳۷ نخستين معاهده مرزي دو كشور به امضا رسيد. بر اساس اين قرارداد مرز دو كشور در امتداد ساحل شرقي رودخانه بود اما يك قسمت لنگرگاهي چهار مايلي در كنار آبادان به ايران اختصاص داده شده و در اين قسمت خط تالوگ مرز دو كشور را مشخص ميكرد. عراق معتقد بود ايران از شرايط داخلي سياسي نابسامان اين كشور در آن زمان براي بهبود وضعيت خود در مذاكرات سود جسته است. ايران هم از اين قرارداد ناراضي بود و در دهه ۱۹۶۰ آن را فسخ كرده و خواستار مذاكرات براي تعيين خط مرزي جديد شد و همزمان با حمايت از شورشيان كرد در شمال عراق اين كشور را تحت فشار گذاشت. نهايتاً در سال ۱۹۷۵ در قرارداد الجزاير عراق خواستههاي ايران در زمينه شط العرب را پذيرفت و خط تالوگ براي نخستين بار مرز رسمي دو كشور در اين رودخانه شد و ايران هم در ازاي آن تعهد كرد كه به حمايت از شورشيان كرد پايان دهد. اما پنج سال بعد و پنج روز پيش از آغاز جنگ صدام حسين اين قرارداد را فسخ كرده و مدعي شد اين پيمان به دليل عدم رعايت مفاد آن از سوي ايران اعتبار خود را از دست داده است.[۳]
قواي طرفين
در ابتداي جنگ نيروي هوايي و نيروي دريايي ايران بزرگتر بود و عراق نيز نيروي زميني بزرگتري در اختيار داشت. اما در طول سالهاي جنگ قدرت نظامي ايران از نظر تجهيزات كاهش و قدرت نظامي عراق افزايش يافت. در آغاز جنگ (سال ۱۹۸۰) ارتش عراق داراي ۴۴۳۰۰۰ نيروي انساني بود و ايران ۳۹۰۰۰۰ ارتشي داشت. عراق ۲۷۵۰ تانك و ايران ۱۷۳۵ تانك داشت. عراق ۳۳۹ هواپيماي نظامي و ايران ۴۴۷ هواپيما داشتند،[۲۳] هشت سال بعد (سال ۱۹۸۸) عراق داراي يك ميليون نفر نيروي انساني بود و ايران ششصد هزار نفر در اختيار داشت. عراق ۴۰۰۰ تانك در مقابل ۱۰۰۰ تانك ايران داشت. عراق ۶۰۰ هواپيما و ايران تنها ۵۰ هواپيماي جنگنده قابل پرواز داشت.[۲۴] در پايان جنگ (سال ۱۹۸۸) نيروي هوايي عراق با ۶۰۰ هواپيماي جنگنده از انواع ميگ-۲۹، سوخو-۲۴ و داسو ميراژ اف۱، به ششمين نيروي هوايي عظيم جهان تبديل شد.[۲۵]
نوع تجهيزات | ايران پيش از جنگ | ايران پس از جنگ | عراق پيش از جنگ | عراق پس از جنگ |
---|---|---|---|---|
افراد نظامي | ۳۹۰٬۰۰۰ نفر | ۶۰۰٬۰۰۰ نفر | ۴۴۳٬۰۰۰ نفر | ۱٬۰۰۰٬۰۰۰ نفر |
تانك | ۱۷۳۵ دستگاه | ۱۰۰۰ دستگاه | ۲۷۵۰ دستگاه | ۴۰۰۰ دستگاه |
هواپيماي جنگي | ۴۴۷ فروند | ۵۰ فروند | ۳۳۹ فروند | ۶۰۰ فروند |
هليكوپتر | ۷۴۴ فروند | ۳۹۰ فروند | ۲۶۰ فروند | ۳۸۰ فروند |
نيروهاي عراق
ارتش عراق در آغاز جنگ، يك ارتش كاملاً وابسته به شوروي بود. ۸۵ درصد از تجهيزات اين ارتش، طي ۵ سال پيش از جنگ از شوروي وارد عراق شده بود. صنايع نظامي فرانسه دومين صادركننده تجهيزات و ادوات نظامي به عراق بودند. پس از اين دو كشور، كشورهايي مانند برزيل، اسپانيا و ايتاليا قرار داشتند.[۲۶]
عراق جنگ را در حالي آغاز كرد كه زرادخانههاي اين كشور پر از سلاح بود؛ ولي اين كشور با بحران كمبود قطعات يدكي مواجه بود و در آغاز جنگ شوروي تنها بخش كوچكي از قطعات مورد نياز عراق را تأمين ميكرد؛ ولي پس از شكست عراق در مرحله اول جنگ و از سال ۱۹۸۲، شوروي دوباره به مهمترين متحد نظامي عراق تبديل شد.[۲۶] تا اين مقطع عراق قطعات ساخت شوروي مورد نياز خود را از كشورهايي مانند كره شمالي، مصر، چين و يوگوسلاوي تأمين ميكرد. همزمان سلاحهاي زيادي از جمله موشكهاي اگزوسه از فرانسه خريداري شد. فرانسه همچنين تا پيش از آنكه توليد نوع مخصوص ضد كشتي هواپيماهاي ميراژ اف-۱ به پايان رسد، پنج فروند جنگنده ضدكشتي سوپر اتاندارد خود را به عراق اجاره داد كه در جنگ نفتكشها و حمله به جزيره خارك مورد استفاده قرار گرفتند.[۲۷]
خلبانان عراقي، دست كم در نبردهاي هوايي بسيار پائينتر از استانداردهاي غربي رفتار ميكردند. درواقع يكي از مهمترين مشكلات عراق در طول جنگ نداشتن نيروي انساني كارآزموده براي استفاده از سلاحهاي مدرني بود كه به دست ميآورد. عراق هيچگاه نتوانست از حداكثر ظرفيت اين سلاحها استفاده كند. براي نمونه ۴ سال پس از تحويل هواپيماهاي سوخو-۲۴ به عراق، هيچكدام از اين هواپيماها بهرهبرداري نشده بودند.[۲۸] حتي امروز نيز نميتوان تخمين زد كه چه تعداد از عراقيهاي كشته شده در طول جنگ، مستقيم و در اثر رويارويي با ايران كشته شدهاند و چه تعداد از آنان در اثر ضعف فرماندهي و يا اشتباه در استفاده از تسليحات پيشرفته.[۲۹]
مشكل عدم بهرهبرداري صحيح از تسليحات پيشرفته فقط در نيروي هوايي اين كشور وجود نداشت. براي نمونه خدمه عراقي گونهاي از تانكهاي ساخت شوروي در طول جنگ هرگز از سيستم ديد در شب اين تانكها استفاده نكردهبودند. چرا كه آنها درك نميكردند كه تانكهاي آنان به چنين سامانهاي مجهز است.[۳۰] تا سال ۱۹۸۳ عراق حدود ۲۰۰ هواپيماي خود را از دست داده بود و بيشتر اين خسارت نه در جنگ با ايران، بلكه در اثر تصادفات و سوانح غير جنگي و مشكلات تعمير و نگهداري به وجود آمده بود.[۲۸]
خلبانان ايراني در طول جنگ ايران و عراق نه تنها با عراقيها ميجنگيدند، بلكه با خلباناني با مليتهاي ديگري از سراسر دنيا. خلبانان برخي از ميگهاي ۲۱ و ميگهاي ۲۳ عراق مصري بودند و خلبانان برخي از ميراژهاي اف-۱ بين سالهاي ۱۹۸۵ تا ۱۹۸۶ بلژيكي، آفريقاي جنوبي، استراليايي و در يك مورد حتي آمريكايي نيز بودند. بعلاوه خلبانان فرانسوي و اردني نيز به عنوان معلمخلبان كار ميكردند. شورويها و آلمان شرقيها به عنوان خلبان ميگ-۲۵ در عملياتها شركت داشتند. بيشتر گزارشهايي كه دربارهٔ استقرار خلبانان شوروي در عراق است حكايت از آن دارد كه اين خلبانان دائماً با اف-۱۴ها برخورد داشته و چندين ميگ-۲۵ با خلبان روس سرنگون شده است. معمولاً شورويها چندين خلبان با تجربه خود را براي اين عمليات ميفرستادند.[۳۱]
نيروهاي ايران
در طول دهه هفتاد ميلادي، ايران يكي از بزرگترين واردكنندگان تجهيزات نظامي بود. بخش عمدهاي از اين تجهيزات پيشرفته همچون هواپيماهاي اف-۱۴، تجهيزات الكترونيكي و موشكهاي فونيكس از ايالات متحده وارد ميشد. آلمان غربي در ساخت بزرگترين زرادخانه اصفهان مشاركت داشت و انگلستان به ايران اسلحه ميفروخت. برخي تجهيزات پدافند هوايي و ترابري نظامي ايران نيز از شوروي تأمين ميشد. اين روند با وقوع انقلاب ايران متوقف شد و نيروهاي نظامي ايران را در موقعيت دشواري قرار داد. ايران براي دور زدن اين تحريم تسليحاتي روشهاي زير را به كار گرفت.[۲۷]
- تلاش براي خريد قطعات يدكي مورد نياز از هر منبع ممكن (مانند اروپاي غربي، كره جنوبي، تايوان و حتي اسرائيل (در ماجراي ايران كنترا) كه اين قطعات را داشتند و يا آن را تحت ليسانس آمريكا توليد ميكردند. ايران ناچار بود اين قطعات را با قيمت گران و از بازار آزاد تهيه كند.[۲۷]
- خريد لوازمي كه خارج از حوزه تحريم تسليحاتي بودند و تبديل آن به تجهيزاتي كه كاربرد نظامي داشتند. براي نمونه ميتوان به هواپيماهاي سوئيسي، بالگردهاي هلندي، كاميونهاي آلماني، مهمات ساخت چك اسلواكي، زرهپوشهاي مجارستان، زرهپوشها و مهمات لهستان و خودروهاي رومانيايي خريداري شده توسط ايران اشاره كرد.[۲۷]
يكي از مشكلات ايران در ابتداي جنگ، مسئله فرماندهان ارتش اين كشور بود. از ديد حكومت انقلابي ايران و از ميان فرماندهان نظامي زمان پهلوي، تنها تعداد معدودي كه در زمان دولت ملي محمد مصدق از فرماندهان بودند و يا كساني كه مخالف حكومت شاه بودند مناسب پستهاي فرماندهي نظامي بودند.[۳۲] چهل هزار مستشار آمريكايي كه به عنوان آموزش با ارتش ايران همكاري ميكردند با وقوع انقلاب از كشور اخراج شده بودند، تعداد زيادي از فرماندهان نظامي فرار كرده، بازنشسته شده و يا بركنار شده بودند، نظام سربازگيري ناكارا شده بود و بخشي از نيروهاي نظامي كشور درگير ناآراميهاي داخلي (مانند گنبد كاووس) شده بودند.[۳۳]
در فاصله ميان بهمن ۱۳۵۷ تا مهر ۱۳۶۱، دهها تيمسار و افسر ارشد نظامي تعويض، كشته و يا بركنار شدند. وليالله قرني در تهران ترور شد. وليالله فلاحي در يك سانحه سقوط هواپيما به شهادت رسيد. سپهبد سعيد مهديون به جرم شركت در كودتاي نوژه اعدام و سرلشكر باقري نيز زنداني شد. سرهنگ فكوري كه پنجمين فرمانده نيروي هوايي ايران به هنگام شروع جنگ بود همراه با سرتيپ فلاحي كشته شد. دريادار مدني كه استعفا داد و از كشور خارج شد و بالاخره دريادار بهرام افضلي كه چهارمين فرمانده نيروي دريايي ايران به هنگام شروع جنگ بود و به جرم عضويت در حزب توده ايران در ارديبهشت ۱۳۶۲ دستگير شد و به اتهام جاسوسي به همراه ۹ نفر ديگر از افسران بلندپايه ارتش در اسفند سال ۱۳۶۲ تيرباران شد نمونههايي از فرماندهان نظامي تعويض شده بودند.[۳۴]
در اين بين سپاه پاسداران نيز نيرويي تازهتأسيس متشكل از جوانان بود كه امكانات و توانايي لازم براي جنگ را نداشت. فرماندهان رده بالاي سپاه را غالباً جوانان كم تجربه تشكيل ميدادند كه از اصول كلاسيك رزم بي اطلاع بودند.[۳۵] براي نمونه محسن رضايي زماني كه در سال ۱۳۶۰ به فرماندهي كل سپاه منصوب شد، تنها ۲۷ سال سن داشت و تحصيلات او نيز ديپلم دبيرستان بود.[۳۶]
در سال ۱۹۸۲، مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق با پشتيباني ايران در اين كشور تأسيس شد و ايران شورشيان عراقي را براي مبارزه عليه كشور خود در اين مجلس بسيج كرد.[۳۷] سپاه بدر كه توسط سيد محمدباقر حكيم تأسيس شد شاخه نظامي مخالفين عراقي شد.[۳۸] حزب الدعوه كه در ايران حضور داشت و مورد حمايت دولت ايران بود عليه عراق فعاليت ميكرد و دست به ترور طارق عزيز معاون وقت نخست وزير اين كشور زد.[۳۹]
آمار بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس
در شهريور ۱۳۹۳ (در آستانه سالگرد شروع جنگ هشت ساله)، سرهنگ مجتبي جعفري جانشين «بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس» گفت كه پنج ميليون ايراني در جنگ شركت داشتند كه ۱۹۰ هزار نفر كشته و ۶۷۲ هزار نفر زخمي شدند. ۴۲ هزار نفر از نيروهاي ايراني هم كه به اسارت نيروهاي عراقي درآمده بودند بعد از جنگ آزاد شدند. ۲۱۷ هزار نيروي ارتش، ۲ ميليون و ۱۳۰ هزار نيروي بسيج به همراه ۲۰۰ هزار نيروي سپاه پاسداران، شهرباني و ژاندارمري در جنگ شركت داشتند.[۴۰]
- جزييات تلفات
در جنگ ۴۸ هزار ارتشي، ۸۵ هزار بسيجي، بيش از ۳۳ هزار دانش آموز، بيش از سه هزار و ۵۰۰ دانشجو، سه هزار و ۳۱۷ روحاني، ۸۸ مسيحي، ۱۸ كليمي و ۹ زرتشتي كشته شدند. علاوه بر اين ۲ هزار تبعه غير ايراني نيز در جنگ هشت ساله كشته شدند كه همراه با نيروهاي ايراني ميجنگيدند.[۴۰]
خلاصه روند جنگ
نشانههاي تنش نظامي ميان عراق و ايران، تقريباً بلافاصله پس از وقوع انقلاب ايران آشكار شد. در ۱۳ فروردين ۱۳۵۸ عراق براي نخستين بار به حريم هوايي ايران تجاوز كرد. ۵ روز بعد، نيروهاي عراقي به يك پست مرزي ايران در قصرشيرين حمله كردند. در ارديبهشت عراق به شهر مهران حمله هوايي كرد. پس از آن و تا آغاز همهجانبه جنگ، متجاوز از ۵۶۰ مورد درگيري در مرزهاي ايران و عراق گزارش شدهاست.[۴۱]
در طي سخنراني سعدون حمادي، نخست وزير عراق در شوراي امنيت سازمان ملل متحد در تاريخ ۱۵ اكتبر ۱۹۸۰ و چند روز بعد از شروع اولين درگيريها، وي ايران را متهم كرد كه از تروريستهايي كه در خاك عراق اقدام به بمبگذاريهاي گسترده ميكنند و در نتيجه تعداد زيادي از مردم عراق را ميكشند، حمايت ميكند.[۴۲]
آغاز رسمي جنگ، حمله و پيشروي عراق
عراق در ۳۱ شهريور ۱۳۵۹ (۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰) حمله به ايران را آغاز كرد. نيروهاي عراقي بهگونهاي برنامهريزي كرده بودند كه نواحي بزرگي از غرب ايران را اشغال كنند.
در نخستين روزهاي حمله ارتش عراق به خاك ايران، حدود سي هزاركيلومتر مربع از خاك ايران به اشغال ارتش عراق درآمد.[۴۳]طي دو روز نخست حمله، نيروهاي عراقي به هيچ يگان نظامي ايراني كه در حد تيپ باشد، برنخوردند. در واقع آنزمان ايران فقط دو لشكر از نيروهاي مسلح و دو لشكر موتوريزه پيادهنظام در غرب كشور داشت كه آنها هم همگي از مرزها فاصله گرفته بودند.[۲۲] در اين روزها، واحدهاي گوناگون نيروي زميني ايران به دليل از هم پاشيدگي با تأخير توانستند خود را به جبهه جنوب برسانند. نيروي زميني ارتش توان مقابله پاياپاي را با عراق نداشت. در همين زمان قاسمعلي ظهيرنژاد نظريه دادن زمين در مقابل گرفتن زمان را مطرح كرد كه با مخالفت اكثر فرماندهان ارتش روبرو شد.[نيازمند منبع]
نيروي زميني عراق از سه جبهه و در هر جبهه با يك سپاه يورش زميني خود را آغاز كرد. سپاه اول از جبهه شمالي حدود ۲۵ كيلومتر در اطراف قصر شيرين پيشروي كرد و سپاه دوم از